راستش بارها و بارها سناریو مردنم و نوشتم.
همه چی دقیق و درست پیش می‌رفت!
اما من نگرانم.. راجب اینکه بعد از من قراره چطوری باش کنار بیان؟
ینی میدونی جواب مردم و حرفا و نگاهشون و چی بدن؟
اگه یه روزی من رفتم.
اگه یه روزی من رفتم.
برای تویی که بعد از من این یادداشت و میخونی:
لطفا هیچکدوم از کسایی که من و میشناختن و تحت فشار نزار!
دقت کردی دارم زود به زود سر میزنم؟ این اصلا نشونه خوبی نیست چون اینجا قبرستون به ته رسیدنمه...
ناراحتم و خستم.. خب احساساتم جلو چشمام داره آسیب می‌بینه ولی شهامت تموم کردنش و ندارم :) رقت‌انگیز تر از این نمیشد!!!
هوف..
البته امروز خانوم (k) رو از ناشناسم بلاک کردم که به نظرم حرکت شجاعانه ای بود...
دیگه خیلی مستقیم داشت آزارم میداد..
چی داشتم میگفتم
از بحث دور نشویم.. برای تویی که انقد تباهی که گذرت به اینجا افتاده یا شایدم برای خود خود خودم در آینده! می‌نویسم
بدان و اگاه باش که روی احساسات صد من یه غاز آن دیگری نمیشود حساب کرد هرچند آدم حسابی باشد! قلب تو مهم ترین دارایی برای بقای روحت است آن را برای خودت نگه دار.
_خرگوشی که دیگر بازیگوش نیست.
